loading...
سخن زيبا
نون بازدید : 121 شنبه 01 مرداد 1390 نظرات (0)

 

در خانه پلاک 38 پسر بچه کوچکی با پدرش زندگی می کرد .


یک سال در  سیزدهم بهمن درست در روزی که او بدنیا آمده بود  پدرش به او توله سگی هدیه داد ،  که اسم آن را گذاشتن توله ،  چون او

یک توله سگ بود.


پسر پیش خودش فکر کرد تا به توله حرف زدن یاد بدهد ، بنابر این هر روز در اتاقش می ماند و بیرون نمی رفت .


اوایل پدر فکر می کرد که به زودی پسر خسته شده و بیرون می آید .


یک سال گذشت وپدر به فکر چاره افتاد ،  مرد حکیمی به او گفت تا یک طوطی به پسرش هدیه دهد .


پس همان سال  در سیزدهم بهمن درست در روزی که پسر بدنیا آمده بود ، پدر یک طوطی به پسر هدیه داد و توله را از او گرفت .


پسر اسم آن را گذاشت طوطی چون  اون  یک طوطی بود .


پدر امید وار بود که پسر بعد از یک هفته که به طوطی حرف زدن یاد می دهد از خانه بیرون بیاید چون طوطی ها حیوانات با هوشی

هستند وخیلی زود حرف زدن را یاد می گیرند .


یک سال گذشت وپسر بیرون نیامد .


پدر سخت پریشان و نگران شد  ،   بنابر این در اتاق  پسر را باز کرد وبا ناباوری دید که پسر دا رد به طوطی یاد می دهد  تا چگونه یک

استخوان را در زیر خاک پنهان کند .

برچسب ها داستان; داستان ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 1,411